شاباجی؛ منظومه‌ای آلاشتی
منظومه شاباجی

ای دادا بیدادا ای برادرون (ای برادرها فریاد مرا بشنوید)

شاه باجی نازدار مه چنه مهربون (شاه باجی ناز دار من چقدر مهربان است)

اسپه دسا بال ا صورت شیر و خون(دست‌هایش سپید و صورتش گلگون است)

 قد بلن بالا و مه چنگ میون[1](بلند بالا و كمر باریك است)

كمند گیس آ ترز مازرون(كمند گیسوی او ترز مازندران است)

ته اسپه گندم من اسپه آرد نون(تو گندم سفید و من آرد سفید هستم)

ته منه خرش ا عسل ا راغون (تو خورش و روغن و عسل من هستی)

ته سور چنار و من ته ساهه بون(تو چون چنار بلند و من سایه‌بانت هستم)

من مشكی دستمال و ته سوال میون(من مانند دستمال سیاه بر پیشانی تو بسته‌ هستم)

ته مسجد شاه و من ته چراغون(تو مانند مسجد شاهی كه تو را چراغان می‌كنم)

نردبون بهلم بوریم آسمون(نردبان بگذارم به آسمان بروم)

سرجان خداره بئی‌ریم دس دامون(دست به دامان خداوند دراز می‌كنم)

اول یاعلی، دیوم ونه وچون(اول مولا علی(ع) دوم دست به دامان فرزندان او می‌شوم)

سوار بویم من ته بوریم خراسون(من و تو برای زیارت امام رضا به خراسان برویم)

زرهه آقاره بئی ریم دس دامون(ضریح آقا امام رضا(ع) در بگیریم)

امه كار در بوره سوكا و آسون(دعا كنیم تا كار ما راحت و آسان تمام شود)

***

وسوی[2] كوه ره  آ بئیته می‌ها(كوه وسو  را ابر گرفته است)

مه دل تنگ هائیته شومه گلیا[3](هر گاه كه دل تنگ شوم به روستای گلیا می‌روم)

 علی جان آمی زنا كاهنه كار(زن عمو علی جان بسیار داناست)

ته كجه دئیا و چچیه ته كار(تو كجا بودی و كار تو چیست)

عزب خاخره ته شه خنه نار(خواهر عزب را در خانه نگه ندار)

من بكردمه بوردمه لدار[4](من نگران شدم و به روستای لدار رفتم)

شومه سر نیشت بیمه بوردمه كنار(هنگام خوردن شام یاد یار كردم و دست از شام كشیدم)

به مثل وره كا مار هایتمه مار[5](مانند بره‌ای كه به آغوش مادرش برود)

ككی[6]  بئیمه دار هایتمه دار(مانند كوكو به سر درختها رفتم تا آواز فراق بخوانم)

هر چی بئوتمه شه زاریه زار(هر چه گفتم از زاری و بدبختی خود)

ای داد و بیداد و ای جان برار(ای داد و بیداد ای برادر عزیز)

لفور شاه‌باجی و مازرون موندگار(شاه‌باجی در منطقه لفور هست و ماندگار در مازندران)

مه دلِ بورده موندگار مار(دل من را مادر ماندگار از من گرفت)

به قربون سر آهو مزه دار(من  فدای سر شاه‌باجی شوم)

امسال زمستون یك روزه قرار(زمستان امسال روزی است كه قرار ندارم)

هر روز ورف زنه صدمات بسیار(هر روز برف زیاد می‌زند و صدمه زیادی می‌بینم)

د سه تا گت و خورد هاكردمی بهار(با دو سه بزرگ و كوچك بهار شد)

سه تا چهار تا «[7]نو» ره هاكردمه پامال(سه چهارتا عدد نو را زیر خاك گذاشتم)

گو ره راه بدامه شومه كوی «لار»[8](گاوها را به طر ف كوه لار حركت دادم)

انه بوردمه تا لفوره روآر(آنقدر رفتم تا به رودخانه لفور رسیدم)

از اون سر در بمو كیجای برار:(از روبه رو برادر دلدارم را دیدم)

«خداقوت هاده چه هسی تنار»[9](به من گفت خسته نباشی چرا تنها هستی؟)

:«گالشون د سه تا درنه دمال(گفتم كه گالشها عقب‌تر دارند می‌آیند)

بوری جونكا مه بكرده زنهار(از گاو نر من كه به رنگ خرمایی است ترسید)

بته سن چچیه؟ بتمه «چار بهار»[10](گفت گاو نر شما چند ساله است)

ونه رخت و قالب مثال تلار(كه شكل و قامت آن به اندازه خانه است)

اتا شاخ نیزوه اتا شاخ پیشدار(كه شاخ‌هایش مانند نیزه )

گوره كه بزوئه گو نئونه خار(اگر شاخش به گاوی بخورد امكان ندارد كه آن گاو سالم بماند)

صلوات برمحمد و دارنه پیشدار[11](بر محمد كه چنین متاعی داری)

«شو منزل كجوئه ای جان برار؟‌»(بعد گفت شب كجا منزل می‌گیری؟)‌

جواب بئوتمه« موزی‌ین روآر(به او گفتم: در منطقه موزی‌ین)

مه كهر یابو و منزل بار(اسب كهرم بار مرا می‌آورد)

سه تا تاچه بار با ونه سربار(نزدیك به 300 كیلو بار به اضافه سرباری هم دارد)

گوی دل دره نارنه چارودار»(نیازی به كسی ندارد، خودش میان گاوها  می‌آید)

روز بعته چچیه؟ روز «میرزانهار»[12](گفت ساعت چند است؟ گفتم نزدیك ظهر است)

خداحافظ شما الله نگه‌دار(با من خداحافظی كرد و رفت)

موزی‌ین رو آر بوردم كنار(تا به رودخانه موزی‌ین رسیدم)

گوك جا هاكردمه دكردمه تلار(گوساله‌ها را از گاوها جدا كردم)

اتا خو بختمه بئیمه بیدار(گرفتم خوابیدم و بعد بیدار شدم)

بیرون بوردمه بزومه مارمار(بیرون رفتم و دوباره گوساله‌هارا پهلوی مادرانشان برای دوشیدن بردم)

كشت[13] مه دوش سرا جوله[14] مه چنگال(ریسمان روی كتف من وجوله در دست من)

صد تا گو بمونه همه ته نمار[15](صد رأس گاو شیرده رادوشیدم كه همه سرحال‌وچاق بودند)

پیش پیش دئیه غلفر[16] جانمار(جلوتر از همه غلفر بود كه گاوی شیرده و قبراق است)

جوله مشت بئیه شیركنه قارقار(آنقدر شیر داشت كه جوله پر شد و صدای آن به گوش می‌رسید)

كاكر و ببو جلو پیش بیار(برادر و بابا بیایید ببینید و تماشا كنید)

خدا بركت هاده غلفر توار(خدا بركت بدهد به تبار و نسل غلفر)

سركه دگرسه بونه دمس مار(وقتی كه پاییز شود دوباره آبستن می‌شود)

انه بدوشتمه افتاب بورده مار(آنقدر گاوها را دوشیدم كه آفتاب غروب كرد)

گو ره بدوشتمه آ بوردمه تلار[17](گاوها را دوشیدم و به تلار رفتم)

اونجه هنیشتمه هاكردمه خیال(آنجا نشستم و به فكر فرو رفتم)

فردا تیغ افتاب خرمه نهار(فردا هنگام ظهر ناهار می‌خورم)

تلك[18] مه دوشه‌سر تو گیرنه گلار(چاشت روی كف من تاب می‌خورد)

سنگرج كوه را بوردمه كنار(وقتی كه كوه سنگرج رسیدم)

بوری شاخ بزوئه من بئیمه خشحال(از صدای گاو نرم خوشحال شدم)

بوری شیر نر آ و چرخ گیرنه لار(گاو نرم مانند شیر نر در میان كوه می‌گردد)

كریكه[19]‌ی نو ره هاكردمه قطار(چند عدد نو را كنار هم قطار كردم)

ماه پانزده لتر[20] بكشیمه بهار( هر ماه پانزده لتر كره می‌گیرم)

پاییز بموئه من بئیمه گركی[21](پاییز كه شد به طرف گر می‌روم)

هلی‌یشت ملك مه درسی وازی(به ملك هلی یشت می‌روم كه همه سنگ ریزه است)

ونه دله ی دار دمبل و موزی(درختهای مخصوص این منطقه موزی و دمبل است)

هادم بخرنا بوَِن په‌كلی(به گاوها و گوساله‌ها می‌دهم كه چاق شوند)

سنه‌ی دیگر و بون صدوسی(تا سال آینده بیشتر از صد كیلو شوند)

سال اتا ره من كمه قربونی(هر سال یك رأس گاو را قربانی می‌كنم)

تصدق ته سر جان شاباجی(تصدق سر شاباجی)

صد داغ و فراق من دارمه ته ارمون(صد داغ و فراق من آرزوی تو را دارم)

ته كه دونی مه دل چنه دره خون(تو می‌دانی كه دلم چقدر خون است)

انار ترش و شیرین مه شاه باجی(شاباجی مانند انار ترش وشیرین است)

ستاره ماه  دور بین مه شاه باجی(مانند ستاره و ماه است شاباجی من)

اتا روز دئیمه كجب[22] گو پلی(روزی در منطقه كجب پهلوی گاوها بودم)

راه دكردمه بوردمه خمنون‌سی[23] (راه افتادم به طرف كوه خمنون)

اونجه هنیشتمه پلنگ دسوری (آنجا مانند پلنگی چمباتمه زدم)

گوش تیر هاكردمه سون د بهری (گوش را مانند پلنگ تیز كردم)

نظر بهشتمه میمن سی[24] (كوه میمن را نگاه كردم)

كیجائون بمونه فكشون[25] تلی (دخترها آمدند در میان درختچه های فكشون)

هدانه شواش و دل بئه پلی(شاباش سر دادند و دلم ریخت)

پیش پیشْ د هیه مه جان شاباجی(جلوتر از همه دخترها شاباجی من بود)

دس كمر هزه و دب خانومی(مانند خانم خانها دستش به كمر بود)

اسپه اوسی سرْ رج پولك دچی(آستین سفیدداشت كه رویش‌دكمه‌های زیبایی نقش بسته بود)

شاباجی هیمه شاخ اشكاری(هیزم شاباجی به بزرگی شاخ گوزن است)

رفیقون هیمه زرشك و تلی (اما هیزم رفقایش مانند شاخههای نازك زرشك است)

پاییز بموئه م غم فراوون(فصل پاییز آمد و غم من زیاد شد)

مه جان دلخواها بورده دهكلون[26] (دلخواه من به طرف دهكلون رفت)

اینجه دنینه ته سر و همسرون (اینجا كسی سر و هم اندازه او نیست)

ماه  سه دفه ته سر هادم پیغوم (سه بار در ماه به تو پیغام دادم)

ته غصه نخر كه بئیمه پشیمون (تو غم نخور من پشیمان شدم)

از خدا مرگ خامه نوم بئووه گوم (از خدا می‌خواهم بمیرم و نامم گم شود)

جان شاباجی ته برو مه پلی (شاباجی عزیز تو بیا پهلوی من)

چن ساله ته وسه من بئیمه ككی[27](چندسال‌است‌كه‌من برای‌تو مانند فاخته سرگردان شدم)

گهی در ییلاق و لرگه چال[28] سی (گاهی در ییلاق و یال لرگه چال)

نامه بنویسم و پیش آ بدیع (نامه بنویسم برای آقا ربیع)

آبدیع‌، آربیع هنیشن هئئی (آقا بدیع و آقا ربیع كنار هم بنشینن)

وشون شه كلا ره  هاكنن قاضی (كلاه هم را قاضی كنند)

برسنْ بیارن م مار و حاجی (قاصد بفرستند مادر و من بابای من بروند)

حرف د و سه م جان شاباجی (سخن از شاباجی بگویند)

م مار كج نظرو پرنئونه راضی(مادرم سخت گیر است و پدرم راضی نمی‌شود)

هر كس خانه بئیرن ته اسم و ته نوم (هر كس می‌خواهد نام تو را ببرد)

از خدا مرگ خامه نوم بئووه گوم (از خدا می‌خواهم كه او بمیرد و نامش گم شود)

صدف لو شه و رز رزه دندون (لبش مانند صدف و دندان‌های ریزی دارد)

چمند سوال و یك اسب میدون (پیشانی‌‍‌اش چندان كشیده است كه شبیه میدان اسب‌دوانی است)

قوا(كت)چار وردی و چاشنی ایرون (كتش مانند چادر است)

پرك الماس و نوار كرمون (مانند الماس است و لباسش نوار كرمان دارد)

مهریه بنویسم ملك مازرون (ملك مازندران را مهریه او می‌كنم)

رسوا نوویم بین سرو همسرون(بین یار و رفقا رسوا نشویم)

ای داد و بیداد و هاكنم چتی(ای داد و بیداد چه كار كنم)

اتا قصر بسازم چهل تا دری(قصری بسازم كه چهل تا در داشته باشد)

ونه بالا ر من بسازم هشتی(در بالای آن بهار خوابی بسازم)

ونه دله دوه جان شاباجی(كه در درون آن شاباجی منزل كند)

بادخنك بند جان شاباجی(باد خنك به سروروی شاباجی بوزد)

چتر زلف بزنم قیچی فرنگی(زلف را قیچی فرنگی شكل بدهم)

دشمنون خله نه د كنیم كلی(تمام دشمنان را در لانه‌ای حبس كنم)

ای داد و بیداد  وهاكنم چكار(ای داد و بیداد چه كار كنم)

شاباجی ر بورده عبدل خمیار(شاباجی با عبدالله خمیار ازدواج كرد)

عبدل ر كشمه كونك رو آر(عبدالله را در كنار رودخانه می‌كشم)

ونه نعش ر اهلمه كهر سربار(جسد او را روی اسب كهر می‌گذارم)

كهره بزنم اسبكی اوسار(كهر را افسار سفید می‌زنم)

و ره بورما لفوره روآر(او را به طرف رودخانه لفور می‌برم)

اونجه پیدا بوه نعش خریدار(شاید آنجا كسی نعش او را بخرد)

صواحی سر مه شاباجی نگار(هنگام صبح شاباجی زیبای من)

ابر داشته هوا مه چش وارشی(هوا را ابر گرفت و چشم من بارانی است)

چنه هاكنم من گو و گالشی(چقدر من گالشی و دامداری كنم)

كار هاكردمه من زمستون و تابستون(من در زمستان و تابستان كار كردم)

سیر و پیاز بئیه منه خرشی(غذای من فقط سیر و پیاز شد)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] كمر باریك

[2] كوهی‌ست در حدود 10 كیلومتری شمال الاشت

[3] یكی از روستاهای بندپی بابل بخش ییلاقی كه به الاشت نزدیك است

[4] لدار نام محلی است

[5] مانند بره در آغوش مادر قرار گرفتم

[6] نام پرنده‌ای است وبه كوكو یا فاخته می‌گویند كه معمولا آواز بی‌قراری می‌خواند. كوككی هم می‌گویند

[7] ظرفی چوبی كه گالشها ماست و شیر را در آن نگهداری می‌كنند.

[8] منطقه‌ای ییلاقی و خنك در سوادكوه

[9] تنها

[10] چهار ساله

[11] صلوات فرستاد كه با تعریفی كه از گاو نرش كرد؛ گاوش چشم نخورد

[12] نزدیك ناهار یا چاشت

[13] -ریسمانی كه با دم گاو درست می‌شود.

[14] - ظرف مخصوص شیردوشی كه معمولا با چوب درست می‌كنند

[15] - چاق و سرحال

[16] - نام گاو  ماده است

[17]- جایگاه مخصوص دامدارها  است

[18] - چاشت نیم راه

[19] - محل مخصوص نگهداری لبنیات دامداران

[20] - مقیاس وزن است

[21] - منطقه‌ای گرم

[22] - نام مكان است

[23] - كوهی در اطراف آلاشت

[24] - ملكی در اطراف آلاشت

[25] - فكشون نام منطقه‌ای در اطراف الاشت

[26] - نام روستایی در لفور سوادكوه

[27] - فاخته یا كوكو

[28] - لرگه چال نام مرتعی است در اطراف لفور